اجبار تورا بیشتر دوست دارم ...
رهایی...
آزادی مطلق...
بی وسروسامانی...
از این واژه ها لذت نمی برم
مرا تبدیل می کنند به برگی بی وزن که جدا از شاخه میان آسمان وزمین معلق است.
از بلاتکلیفی بیزارم.
می خواهم در مسیری معین حرکت کنم که انتهایش مثل روز روشن باشد...
انتهایی که امروز بتوانم چگونگی اش را طراحی کنم،
با دستان خودم.
در چنین فضایی است که می نشینم پای تدبر سوره انشقاق
آیه:
"یا ایها الانسان انّک کادح الی ربک کدحا فملاقیه"
عجیب بر جانم می نشیند.
من رها نیستم...
من در مسیری هستم که انتهایش به ملاقات می رسد.
حرکتی نه از روی اختیار،که از روی اجبار
اجباری که برایم شیرین تر از اختیاراست.
مرا اینگونه خلق کرده است که قطعا به سمتش در حرکت باشم...
وهیچ چیز جلودار این حرکت نیست حتی اختیارم..
اما می توانم چگونگی اش را رقم بزنم
با اختیارم...