جان کری دروغ می گوید یا ظریف؟
دولت اسبق و سابق و فعلی و آینده ندارد. تا سایه ولیفقیه بر سر این ملت بلند است، یک امهاتی هست که فقط ربط به «جمهور» دارد. از جمله این امهات «انرژی هستهای» است که به کوری چشم دشمن و دشمنپرست، حق مسلم ملت ما باقی خواهد ماند انشاءالله. خدایی که من میشناسم؛ حالا صبر کن! اجازه نخواهد داد یک قطره از خون یک شهید هستهای هدر رود. آنچه از هر توافقی بالاتر است، دست خداست. بگذریم که «توافق هستهای»، «توافق خستهای» به نظر میرسد! این سوی میز، برداشت آن سوی میز را قبول ندارد و بالعکس! توافق، یکی است اما به جای «المیزان» شاهد تفاسیری هستیم بس «نامیزان» بلکه 180 درجه مغایر هم! این مهم حکایت از چه دارد؟
آیا نگارنده را قصد بر آن است که جانکری را خدای نکرده به دروغگویی (!) متهم کند یا استغفرالله، مردمان این سوی میز را؟ عجالتا هیچکدام! پس این همه تفسیر متضاد، حکایت از چه دارد؟ جز آنکه توافق به لحاظ حرفهای «تفسیر پذیر» تنظیم شده؟ توافق، متضمن نفع ایران باشد یا آمریکا یا هر دو یا هیچکدام، اساسا «نافرم» است؛ نافرم است که این سوی میز، تفسیر خود را ارائه میدهد، آن سوی میز، حرف خودش را میزند! انصافا بر چنین چیزی، نام «توافق» میتوان گذاشت که حالا سر خوب یا بد بودنش دعوا کنیم؟ گمانم دعوا در «پله دوم» بیفایده است! باید به همان «پله اول» برگشت و به «مرور بدیهیات» نشست تا ببینیم اصلا نام آنچه آورده شده را میتوان «توافق» گذاشت؟ اگر میتوان، پس چرا هیچ تفسیری از توافق، موید هیچ تفسیر دیگری از توافق نیست؟ مگر نه آن است که هر توافقی باید آدابی داشته باشد؟ بیتعارف، یک عقد ساده میان فلان داماد از «عشایر قرهچورلو» و بهمان عروس از «عشایر اصانلو» صدها پله از این «مثلا توافق هستهای» محکمتر است! صرفنظر از اصل و اساس انشای نوشته شده، شعار «هر توافقی…» خشت اول اما خشت کجی بود که این چنین معوج کرده «ثریای توافق» را! با این شعار، معلوم بود که توافق هم بشود، باز نتیجه ایدهآل حاصل نمیشود!
«خوشبین نبودن به نتیجه مذاکره با آمریکا» امروز دارد علتالعلل خود را نشان میدهد! امروز… و در این همه تفسیر متفاوت از توافق، که هر یک ناقض آن دیگری است! «من به نتیجه مذاکره با آمریکا خوشبین نیستم» نه از آن رو بیان شد که احتمال توافق با آمریکا را نمیداد، بل بدان علت بیان شد که روزگار پس از توافق، یعنی همین کشمکشها را در «خشت خام» و به «محک تجربه» میدید. اتفاقا بارها فرموده شد؛ «احتیاج آمریکا به مذاکره، ایضا به توافق، بیش از نیاز ماست». خود همین یعنی از نظر بزرگان، نیل به توافق، خیلی هم امر غیر ممکنی نبوده و نیست. اینکه حالا «شیطان بزرگ» است! آدمی حتی میتواند به راحتی آب خوردن، با خود «شیطان رجیم» هم توافق کند! منتهای مراتب، خوشخیال، آن کسی است که فکر کند با این قبیل توافقات، شیطنت شیطان، تمام میشود! وقتی دیروز بزرگان، علنی سخن خود را بیان کردند، دبه درآوردنهای مکرر دشمن در همین امروز را میدیدند که اولا وسط مسابقه، مبادرت به تعویض اسب میکند، ثانیا با مردمان مذاکرات، سخن به زبان تهدید میگوید، ثالثا تعهد به هیچ چیز، حتی به وعده سر خرمن خود ندارد. باورم هست آحاد ملت هم، خوشبین به نتیجه مذاکره با یانکیها نبودند و الا میشدند حکایت این «گروهک جشنسرخود شادیاولی»، رفتار و گفتار سبک از خود بروز میدادند! با این همه، کاش همان دیروز «ملاحظات حکیمانه» رعایت میشد بلکه امروز شاهد این همه تفسیر به رای و این همه بدعهدی نمیبودیم، آنهم در شرایطی که هنوز جوهر قلم توافق خشک نشده! دیروز جمع میشد این بساط، امروز مجبور نبودیم زیر بار توافقی برویم که اوباما در وصفش بگوید؛ «به هیچ وجه لازم نیست آمریکا توافق هستهای با ایران را متوقف کند، چون رئیسجمهور بعدی، با وجود این توافق، گزینههای بیشتری برای فشار علیه ایران خواهد داشت».
وقتی فرزانهای در مایههای آیتالله جوادی از سر خیرخواهی، این مردمان را به شمارش انگشتان دست، بعد از مصافحه با شیطان بزرگ توصیه کردند، ترجمان دیگری بود از همان عدم خوشبینی! صدالبته هنوز بازی تمام نشده! بر شورایعالی امنیت ملی، نیز مجلس محترم شورای اسلامی فرض است که به «وظیفه انقلابی» یعنی «تکلیف عاقلانه» خود عمل کنند، لیکن به راستی ما باید تفسیر چه کسی از این توافق مثلا هستهای را باور کنیم؟! تفسیر این مردمان خودمان یا آن نامردمان بدزبان؟!
دست نوشته حسین قدیانی